بررسی "موانع پیاده سازی نظام پیشنهادها" به موانع فرهنگی، موانع مدیریتی، موانع انگیزشی و موانع ساختاری و اجرایی اشاره می نمایند. تجربه های نگارنده در پیاده سازی کامل نظام پیشنهادها وضعیت شفاف تری را نشان می دهند. برای پیاده سازی نظام پیشنهادها نخست، خواست و ارادۀ مدیران ارشد دستگاه ها تاثیرگذار است و سپس فرهنگ (فضا) سازی نقش بسیار موثری بازی می کند.
رتبهبندی مقایسه ای ناشی از تحقیقاتهافستد و جایگاه ایران همراه جایگاه برخی دیگر از کشورهای مهم ازنظر رتبه مربوط به هر 4 شاخص فرهنگی فوق الذکر به شرح جدول صفحه بعد است:
|
فاصله قدرت |
فردگرایی |
مردسالاری |
تردیدگریزی |
آرژانتین اتریش کانادا دانمارک فنلاند فرانسه آلمان غربی انگلستان هند ایران ژاپن هلند پاکستان سوئد ترکیه امریکا یوگسلاوی |
35 53 39 51 46 15 42 43 10 19 33 40 32 47 18 38 12 |
22 18 4 9 17 10 15 3 21 24 22 4 47 11 28 1 33 |
20 2 29 50 47 35 9 10 20 36 1 51 25 52 31 15 48 |
10 24 41 51 34 11 29 47 45 32 7 35 24 49 16 43 8 |
همانگونه که اعداد و رتبههای مندرج در جدول نشان میدهد، فاصله قدرت در ایران بالاست و از این نظر (بالابودن یا زیاد بودن فاصله قدرت) رتبه نوزدهم را درمیان کشورها به خود اختصاص داده است. این رتبه حاکی از آن است که در سازمانهای ایرانی دسترسی به اطلاعات توسط عموم کارکنان و جریان آزاد اطلاعات وجود ندارد و آزمودن ایدهها و پیشنهادات جدید در آنها چندان مورد استفاده قرار نمیگیرد، ساختار قدرت و نظامهای تصمیمگیری در این سازمانها متمرکز است و بین سطوح مختلف سازمان (مدیران و کارکنان) شکافهای ارتباطی و اطلاعاتی وجود دارد. همچنین حیطه نظارت در سازمانهای ایرانی کوچک و به تبع آن تعداد سرپرستان یا نسبت آنها به کارکنان بالاست و این امر علت یا معلول پدیدهای است که در چارچوب آن اغلب تصمیمات بصورت متمرکز و توسط مدیران و سرپرستان اتخاذ میشود و بالاخره اینکه در این نوع سازمانها، میزان اطاعت و فرمانبرداری کارکنان از مدیران هم زیاد قابل توجه است.
از سوی دیگر، رتبه شاخص «تردیدپذیری» نیز در سازمانهای ایرانی در میانه جدول قرار دارد و این رتبه به معنی آن است که در این سازمانها ریسک پذیری و نوآوری (که مدیریت مشارکتی و نظام پیشنهادات از ابزارهای آن است) چندان مورد استقبال قرار نگرفته و ترویج نمیشود.
به عبارت دیگر، نتایج حاصل از مطالعات هافستد نشان میدهد که فرهنگ ایرانی یا فرهنگ سازمانهای ایرانی، بویژه ازنظر دو شاخص «فاصله قدرت» و «تردیدگریزی» مناسبت چندانی با استقرار نظامهای مشارکتی مدیریت یا سیستمهای پیشنهادات ندارد.
هافستد (1991) و فرهنگ سازمانی:
هافستد (Hofstede) در سال 1928 میلادی در هلند بدنیا آمد و در سال 1967 از دانشگاه Groningen دکترا گرفت و از همین سال بعنوان روانشناس در شرکت IBM مشغول بکار شد. او از اواخر دهه 1960، مطالعات و تحقیقات وسیعی را با هدف اثبات نقش و تاثیر تفاوتهای فرهنگی جوامع و سازمانها برمدیریت و عملکرد سازمانها آغاز کرد و طی این مقاله که به یکی از وسیع ترین پژوهشهای میدانی در این موضوع متکی است از 116 هزار نفر از کارکنان شرکت آی – بی – ام در 40 کشور جهان از جمله استرالیا، اتریش، برزیل، کانادا، دانمارک، فرانسه، آلمان غربی، انگلیس، هند، ایران، ایتالیا، اسرائیل، ژاپن، مالزی، پاکستان، اسپانیا، سوئد، ترکیه، امریکا و یوگسلاوی، همچنین تعدادی از کشورهای مناطق افریقای شرقی، افریقای غربی و کشورهای عربی نظرسنجی نمود.
او در این مطالعه یک مدل 4 بعدی را برای معرفی و مقایسه تفاوتهای فرهنگی این کشورها معرفی کرد و کشورها را براساس این 4 بعد (که بعدها بعد پنجمی تحت عنوان دیدگاه بلندمدت نیز به آنها نیز اضافه شد) با یکدیگر مقایسه نمود. این 4 بعد عبارتند از:
· فاصله قدرت (Power distance)
· تردید گریزی/ اجتناب از عدم اطمینان (Uncertainty avoidance)
· فردگرایی در مقابل جمع گرایی (Individualism/collectivism)
· مرد سالاری در مقابل زن سالاری (Masculinity/femininity)
1- فاصله قدرت:
فاصله قدرت نشان میدهد که مردم یک جامعه تا چه حد حاضرند وجود نابرابری در توزیع قدرت (توزیع قدرت نابرابر) در موسسات و سازمانها را تحمل کنند. به تعبیر دیگر، فاصله قدرت به میزان برابری یا نابرابری قدرت پذیرفته شده بین دو فرد یا اعضای یک جامعه اشاره میکند، تفاوت قدرت زیاد (بالا) در جوامعی دیده میشود که ساختار اجتماعی آنها مبتنی برنوع بوروکراسی طبقاتی است.
اگر ویژگیهای جوامع یا سازمانهایی را که «فاصله قدرت» در آنها بالا (زیاد) است، بررسی کنیم، به نکات و ویژگیهای زیر برخورد میکنیم:
· قواعد و هنجارها طوری تنظیم شدهاند که روابط بین بالادست و پایین دست حفظ شود.
· تغییرات در سلسله مراتب قدرت و در قوانین و مقرراتی که باعث تحول در ساختار و سلسله مراتب قدرت باشد، کمتر صورت میگیرد.
· دسترسی به اطلاعات، حق عموم مردم شمرده نمیشود و جریان آزاد اطلاعات وجود ندارد، زیرا جریان آزاد اطلاعات میتواند معادله قدرت را برهم بزند. در این جوامع و سازمانها، همواره با طبقه غنی اطلاعاتی و طبقه فقیر اطلاعاتی روبرو هستیم.
· چنین جوامع یا سازمانهایی از آزمودن نظریههای جدید میهراسند و تلاش میشود تا از طریق کنترل باورها و نگرشها، ثبات حفظ شود.
· ساختارهای اجتماعی و مدیریتی در این جوامع (سازمانها) به شدت متمرکزند.
· سازمانها در چنین جوامعی دارای ساختار بلند (Tall) هستند و شکاف اطلاعاتی و ارتباطی بین سطوح مختلف زیاد است.
· سازمانها در چنین جوامعی دارای تعداد زیادی مدیر و سرپرست هستند، در نتیجه حیطه کنترل (Span of control) کوچک و محدود بوده و تصمیمگیریها بصورت متمرکز و توسط مدیران و سرپرستان انجام میشود.
· دراین نوع سازمانها، میزان اطاعت و فرمانبرداری کارکنان از مدیران نیز زیاد و قابل توجه است.
2- تردید گریزی (اجتناب از عدم اطمینان):
این شاخص فرهنگی به درجه تمایل افراد به ثبات و قابل پیشبینی بودن امور مربوط است و میزان تحمل افراد را در قبال تردید، عدم اطمینان، عدم قطعیت و ریسک نشان میدهد. در جوامع یا سازمانهایی که این شاخص (تردیدگریزی) در آنها بالاست، حجم زیادی از قوانین و مقررات وجود دارد و تلاش میشود تا ازطریق مقررات مکتوب، به امور و فعالیتها رسمیت، ثبات و قابلیت پیشبینی داده شود. در سازمانهای مربوط به چنین جوامعی مدیران معمولاً از پذیرش ریسک و خطر خودداری میکنند و به همین دلیل نوآوری، خلاقیت، تحول و ابتکار عمل که ذاتاً با خطر و ریسک همراه است، چندان ترویج نمیشود.
3- فرگرایی/ گروه گرایی:
این شاخص به درجه رجحانی که مردم جامعه (اعضای سازمان) به فرد یا جمع میدهند اشاره میکند. در جوامعی که فردگرایی در آن بالاست. افراد بیشتر به روابط فردی اهمیت میدهند و تعهد به سازمان یا جامعه اولویت کمتری دارد. برعکس در جوامعی که فردگرایی در آن پایین است، افراد بیشتر به جمع گرایش دارند و وابستگی عاطفی افراد به هم بیشتر است. در فرهنگهای فردگرا، افراد بیشتر به جمع گرایش دارند و وابستگی عاطفی افراد به هم بیشتر است. در فرهنگهای فردگرا، تصمیم گیریها نیز اغلب فردی و انفرادی است، اما در فرهنگ جمع گرا (گروه گرا) همکاری، تعاون و اتفاق نظر جایگاه و ارزش بالاتری دارد، احساس تعلق و تعهد به سازمان مهم تلقی میشود و پاداشها نیز براساس میزان همکاری افراد با گروه یا سازمان (شامل وفاداری به گروه و سازمان یا تحمل دیگران) تعیین میگردد. در چنین فرهنگهایی، نقش رهبری در تسهیل تلاشهای گروهی، ایجاد انسجام بین افراد و ایجاد فضای حمایتی و خلق بسترهای لازم برای مشارکتها و فعالیتهای گروهی معنا میشود.
4- مردسالاری/ زن سالاری
در جوامع یا سازمانهای مردسالار یا مردگرا، مدیران بیشتر برای انجام وظایف و رسیدن به اهداف تعیین شده تلاش میکنند و روابط اجتماعی و انسانی اولویت چندانی ندارد. درچنین فرهنگهایی تحصیل سود برای سهامداران و مالکان سازمان نسبت به تامین رفاه کارکنان و ایفای مسئولیتهای اجتماعی مهمتر تلقی می شود.
در تحقیق هافستد، پس از آنکه جایگاه کشورهای 40 گانه درمورد ابعاد 4 گانه فرهنگی فوق الذکر روشن شد، یک نقشه فرهنگی براساس دو عامل اول (فاصله قدرت و تردیدگریزی) که ازنظر وی مهمتر و موثرترند، پدید آمده است و در این نقشه دوبعدی، کشورها به 4 دسته زیر تقسیم شدهاند:
1- کشورهایی که هم فاصله قدرت زیاد است و هم احتیاط و تردیدگریزی بالاست. در این کشورها، سازمانها مکانیکیتر هستند و دیوانسالاری زیادی در آنها به چشم میخورد. اغلب کشورهای امریکای لاتین که در تحقیقهافستد حضور داشتهاند، در این گروه قرار گرفتهاند.
2- کشورهایی که در آنها فاصله قدرت کم است و تردیدگریزی و احتیاط بالاست. سازمانها در اینگونه کشورها ارگانیکترند، دارای سلسله مراتب کمتر، تمرکزقدرت کمتر، تفویض اختیار بیشتر و رسمیت کمتر میباشد. کشورهای اسکاندیناوی (:.7
3- کشورهایی که در آنها فاصله قدرت کم، و تردیدگریزی و احتیاط نیز زیاد نیست. در این کشورها، سلسله مراتب سازمانی کم ارزش است و تصمیم گیری جمعی و مشارکتی رواج دارد، اما شرح دقیقی هم از وظایف و مسئولیتها وجود دارد و قوانین و مقررات زیادی حاکم برروابط و مناسبات است. این نوع فرهنگ در کشورهای دارای فرهنگ ژرمن به چشم میخورد.
4- کشورها و جوامعی که در آنها فاصله قدرت زیاد است، اما احتیاط و تردیدپذیری پایین و کم است. در این فرهنگها، سازمانها شبیه خانواده یا قبیله هستند و میتوان آنها را مجموعههایی پدرسالار نامید.
در اینگونه سازمانها نقش، وظیفه و مسئولیتهای زیردستان به روشنی و دقیقاً تعریف نشده است، اما درعوض نقشهای اجتماعی آنها بخوبی مشخص است. اغلب کشورهای آسیایی در مطالعه هافستد در این گروه قرار گرفتهاند و قدرت در آنها متمرکز است.
تفاوت دولت (state) با حکومت (Government) :
در بحث تفاوت حکومت و دولت اغلب مترادف استفاده می شود. مردم عادی هم آنها را یکی احساس می کنند. حتی پادشاه مانند لویی چهارده این تمایز را نادیده می گرفت و می گفت: "من دولت هستم". آنچه او ادعا می کرد قدرتی بود که در حکومت و دولت داشت. ولی دانشمندان علوم سیاسی تمایز روشنی بین حکومت و دولت می افکنند. برخی از مشکلات و چالشهای علوم سیاسی نیز از همین تمایزی است بین حکومت و دولت حل است.
در اینجا برخی از تفاوت های مهم بین دولت و دولت است.
1.حکومت در بر دارنده ی چهار عنصر مانند جمعیت، قلمرو، دولت و حاکمیت است. دولت یک مفهوم محدود و یکی عناصر حکومت است.
دولت عامل حکومت است. دولت شامل ماشین اداره و حکومت ماشین سیاست است. حکومت با ابزار و وسیله ای بنام این
سازمان ها و دستگاه های دولتی (= ماشین دولت) اهداف خود را صورت بندی (فرموله) و عملیاتی (اجراء) می کنند.
به همین دلیل است که در سیستمهای دموکراسی حکومت ارباب و دولت به عنوان بنده در نظر می گیرند. حکومت مغز و
دولت بدن است.
2. دولتها موقت و متغیرند، درحالی که حکومتها کمابیش دائمی اند. حکومتها تغییر میدهند. دولتها ممکن است بیایند و بروند، اما حکومتها برای همیشه ادامه دارد. مرگ یک حاکم یا سرنگونی دولت در انتخابات عمومی آیا تغییر دولت نیست.
3. حکومت به طور کلی از همه شهروندان تشکیل شده اما همه آنها عضو دولت نیست. دولت تنها از چند شهروند انتخاب شده تشکیل شده است. رکن های حکومت متشکل از تنها چند شهروند انتخاب شده است. رکن های حکومت متشکل از قوه های مجریه، مقننه و قضائیه هستند. با چند نفر به انتخاب این سه رکن، رکن دولت اجرایی خواهد شد. بنابراین، حکومت یک سازمان بسیار گسترده تر از دولت است.
4. حکومت برخوردار از حاکمیت است و اقتدارش مطلق و نامحدود است. قدرت آن توسط هیچ موسسه دیگر گرفته نمی شود. دولت دارای هیچ گونه حق حاکمیتی نیست، و قدرتش تنها از حکومت مشتق شده و قانون اساسی است. قدرت دولت تفویضی و محدود است.
5.حکومت یک مفهوم انتزاعی است. در حالی که دولت یک واقعیت عینی است. هیچ کس نمی تواند حکومت را در حال عمل ببیند ولی همه می توانند دولت را می بینند که عمل می کند. دولت تجلی فیزیکی حکومت است و آن را برای حکومت عمل می کند. دولت متشکل از یک گروه مشخص از افرادی که دیده می شود و شناخته شده هستند. این دولت بعنوان یک سازمان ملموس که دیده می شود و مورد سوال واقع می شود.
6. حکومت همه کشورها در شخصیت و ماهیت حقوقی یکسان هستند. چه بزرگ یا کوچک. از ویژگی های دولت انجام تغییرات است. اما حکومتها انواع مختلفی دارند و معمولا تشکیل حکومتها به شکل های متفاوت است. علوم سیاسی حکومتها را در طبقه بندی های مختلف معرفی کرده اند. ارسطو حکومتها را به سلطنتی و اشرافی و دموکراسی طبقه بندی کرده است. بنابراین، هیچ الگوی یکنواختی برای حکومتها وجود ندارد. حکومت بعنوان یک نهاد جهانی یک فرم واحد و چهار ویژگی دارد.
7. در نهایت شهروندان در برابر حکومتها و نه در برابر دولتها دارای حقوق برابر هستند. دولت تنها از طریق حکومت عمل می کند و دولت ممکن است مرتکب اشتباهات شود ولی حکومتها نه. بنابراین، شهروندان در برابر دولتها می توانند حقوق خود را از حکومت مطالبه کنند.
مدیریت دولتی چیست؟
برای پاسخ دادن به این سوال باید تفاوت "گاورن منت" (government) را با "استیت" (state) را مشخص کنیم.
government (که ما به آن دولت می گوییم) (از kubernites یونانی Κυβερνήτης - به معنای راننده، فرماندار، خلبان، و یا سکان) سازمانی است که قدرت وضع و اعمال قانون بر یک سرزمین مشخص را دارد. در این خصوص تعاریف مختلفی وجود دارد. در معنای عام مفهوم دولت به معنای "قدرت اداره کردن" است. "گاورنمنت" مفهومی کوچکتر از مفهوم "استیت" است. . گاورنمنت زیر مجموعه ی استیت است. "state" (که ما برای متمایز نمودنش به آن "حکومت" می گوییم) به ساختار کلان یک نظام سیاسی (شامل جمعیت، قلمرو، دولت و حاکمیت) (population, territory. Government and sovereignty) اشاره دارد که توانسته است یک سرزمین مشخص را در اشغال خود درآورد.
با ایجاد "حکومت"، تشکیلاتی مستقر می شود شامل یک دولت سازمان یافته، و در اختیار داشتن حاکمیت داخلی. تایید ادعای حکومت به داشتن استقلال توسط کشورهای دیگر، آن را قادر به ورود به توافقنامه های بین المللی مانند کنوانسیونها می کند.
مفهوم مدیریت دولتی یا به عبارت دقیق تر "اداره امور عمومی" هم بر یک حوزه پژوهش فکری و مطالعه سیستماتیک (به عنوان یک حوزه ی رشته علمی) و هم بر یک فرایند یا فعالیت (به عنوان یک حوزه عملی) دلالت دارد.
این کاربست دوگانه خود نیازمند تعریف دقیق تر است: از یک دیدگاه مدیریت دولتی را می توان به "هر آن چه دولت انجام می دهد" تعریف نمود. در این زمینه چند مثال می آوریم:
1- مدیریت دولتی همان تلاش دانشمندان هسته ای کشور در غنی سازی اورانیوم است.
2- گشت شبانه نیروی انتظامی در خیابان های شهر برای حفظ امنیت شهروندان در داخل کشور است.
3-اقدامات وزارت آموزش و پرورش برای آموزش و تربیت کودکان است.
4-اقدامات ارتش برای حفظ امنیت مرزهای کشور است.
5-اقدامات وزارت بهداشت و درمان برای حفظ سلامتی شهروندان است.
6-اقدامات دادگاه ها (تحقیق و تفحص یک قاضی برای صدور حکم در پرونده های قضایی) به منظور احقاق حق افراد است.
ولی این که حد دخالت دولت در کارها و نیازهای جامعه و اعضای آن تا چه اندازه باشد خود پرسشی است که پاسخ آن طیفی (پیوستاری) است که تعیین کننده ی نوع ساختار حکومت (state) است. یک سوی پیوستار دولت حداکثری است و سوی دیگر آن دولت حداقلی است. حال آیا دولت باید حداکثری باشد یا حداقلی باشد؟ حکومتهای لیبرالیستی دولت حداقلی دارند و فعالیتها و خدمات خود را به توسط مردم (بخش خصوصی) انجام می دهد. حکومتهای سوسیالیستی دولت حداکثری دارند. حکومت جمهوری اسلامی که معتقد نه لیبرالیستی و نه سوسیالیستی است، عملا نشان داده است که به شدت تمایل به داشتن دخالت حداکثری در امور ملت دارد و لذا از یک دولت حداکثری برخوردار است.
رشته ی دانشگاهی مدیریت دولتی بعنوان یک حوزه ی علمی و پژوهشی متخصصانی را تربیت می کند که بتوانند در اینده اداره ی سازمان های دولتی را بر عهده بگیرند. زیرا اداره یک سازمان دولتی با اداره سازمان های بازرگانی و صنعتی متفاوت است برای مثال چون در فعالیت های بخش دولتی رقیب و رقابت وجود ندارد کارکنان دولت تمایلی به افزایش ارتقای خدمات ندارند و این وظیفه مدیر است که بتواند در چارچوب قوانین و مقررات دولتی با خلاقیت و نواوری خویش کارایی و بهره وری کارکنان را افزایش دهد.
هدف در رشته مدیریت دولتی تربیت مدیران شایسته ای است که بتوانند فعالیت های دولت را در قالب "اصول مدیریت" به نحو احسن در سازمان ها و تشکیلات دولتی کشور انجام دهند. این اصول عبارتند از:
1) برنامه ریزی 2) سازماندهی 3) هدایت و رهبری 4)نظارت و کنترل.
از آغاز رشته مدیریت دولتی تاکنون بحثها و چالشهای فکری بسیاری برای پژوهشگران و دانشجویان این رشته مطرح شده است که برخی از این چالشها عبارتند از:
آیا رشته مدیریت دولتی صرفا ترکیب ساده از سایر رشته های مستقل دانشگاهی همچون اقتصاد ، روانشناسی و جامعه شناسی است ؟
آیا مدیریت دولتی گرایش فرعی از سایر رشته هاست یا اینکه به عنوان رشته ای مستقل محسوب می شود ؟ اگر رشته ای مستقل است محتوای ان چیست ؟ چگونه می توان نتایج پژوهش های انجام شده توسط پژوهشگران مختلف این رشته را به صورت بدنه ای منسجم و یکپارچه از دانش در آورد ؟
آیا مدیریت دولتی صرفا یک حرفه است و نه رشته ای دانشگاهی ؟ (فراموش نشود هر چیزی را می توان به عنوان یک موضوع و لذا به عنوان یک رشته مورد مطالعه ی علمی قرار داد.
آیا با تسلط یافتن سیستمهای بازار محور و خصوصی سازی در جوامع نیاز به وجود سازمان های دولتی و رشته مدیریت دولتی کاهش می یابد ؟
این سوال ها و ده ها سوال دیگر توسط پژوهشگران و دانشجویان رشته مدیریت دولتی مطرح شده و هر یک به گونه ای سعی کرده اند به چالشهای یاد شده پاسخ دهند
پس از مدت ها مطالعه و اندیشه در خصوص علم دینی یا علم اسلامی تعریف زیر به نظرم رسیده است. علم اسلامی چیست؟ “مطالعه ی کنش های معین مسلمین است.” نوشته ام : “کنش معین”. کنش معین مربوط به رشته ای می شود که مسلمین به ان اشتغال دارند. مثلاً
کنش سه بعد دارد : 1- بعد عقلی /روحی 2-بعد روانی 3- بعد مادی
به : ” مطالعه ی کنش های سازمانی مسلمین مدیریت اسلامی” می گویم.
به : “مطالعه ی کنش های اجتماعی مسلمین جامعه شناسی اسلامی “می گویم.
به “مطالعه ی کنش های روانشناختی مسلمین روان شناسی اسلامی ” می گویم
در این تعریف کلی که بنده از علم اسلامی ارایه داده ام ، به این که “موضوع” و “روش” چیست آگاهانه توجهی نداشته ام . در واقع از قبل باید به پیش فرضهای علوم اجتماعی شامل " هستی شناسی و معرفت شناسی و روش شناسی و انسان شناسی" را در نظر گرفت و یا آثار علمی و عملی کنشگران را بعدا بر این ها ملاکها تحلیل کرد. اینکه آیا پیش فرض ها درون دینی اند یا بیرون دینی، پیشینی اند یا پسینی محل تامل است. ولی اگر یک کنشگر مومن به متن مقدس ( القرآن الکریم) -خواه خود بداند یا نداند- متعهد باشد ، پیشفرضهای او پیشینی و درون دینی خواهد بود و دین او را تغذیه ی معرفتی خواهد کرد.
مساله ی “موضوع” را در سه مثالی که زدم تکلیفش روشن شد. این ماهیت کنش است که نشان می دهد عنوان رشته ی علمی کنش های مورد مطالعه چیست. اما در خصوص روش، نگارنده مخصوصاً حساسیتی در خصوص روش ندارم. زیرا این به کنشگران هر رشته ای مربوط است که از چه روش هایی استفاده کنند. بدیهی است که روش برای کنشگران معین همیشه ایستا و ثابت و معین نیست و با توجه به شرایط زمانی و مکانی و امکاناتی روش ها تغییر می پذیرند
نکته ی دیگر این است که تمایل داشتم تعریف خود را مبتنی کنم بر آیه ی ابراهیمی : "قل انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین. " (بگو همانا نماز و تمام عبادات و زندگی و مرگ من همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. (الانعام: 162)
ولی دیدم این تعریف آن گاه ، فاقد ویژگی تجربه پذیری و آزمون پذیری خواهد بود. زیرا " لله بودن " یا "نفسانی بودن" یا "ابلیسی بودن" کنش قابل بررسی تجربی نیست.
و حقیقت این است که طبق آیه ی ابراهیمی قل انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین. (الانعام: 162)، اسلامی هر آن چیزی است که برای الله باشد. لذا "علم دینی" و "علم اسلامی" چیزی نباید باشد جز: "علم الهی". تعریف بنده از علم این حسن را دارد که برگرفته از کتاب قرآن است. در این صورت علم الهی یا اسلامی به مطالعه ی کنش های الهی (یعنی للّهی ) مسلمین می پردازد. ولی چالش این تعریف این است که ما لله سنجش در همه ی موارد نداریم. در مورد اعمال مشرکانه ی جلی داریم ولی در مورد نیات کافرانه و مشرکانه و منافقانه نداریم. لطفاً مرا نظرات خود محروم نفرمایید. سپاسگزارم. بهروز رضائی منش
سرور و استاد گرامی ، جناب آقای دکتر رضایی منش،
عنایت فرمودید و بنده را مورد التفات از باب صالح به سوال پرسیدن دانسته اید ، که علاوه بر سپاسگذاری ، مایه ی مباهات و سرافرازی گردید.
فرموده اید که تعریف شما از علم اسلامی به شرح زیر است :
علم اسلامی چیست؟ “مطالعه ی کنش های معین مسلمین است.”
ابتدا بایستی به تجزیه ی عبارت فوق و معنای هریک از کلمات توجه کرد :
مطالعه
لغت نامه دهخدا
مطالعه . [ م ُ ل َ ع َ / ل ِ ع ِ ] (از ع ،
اِمص ) نگریستن به هر چیز برای واقف شدن به آن و تامل و تفکر و اندیشه . نظر به
دقت . (ناظم الاطباء). فرهنگستان ایران بجای این کلمه «بررسی » را پذیرفته است : بازرگان از مطالعه ی ضیعت و
معامله و تجارت بازگشت . (سندبادنامه ص 157). چون به بست رسید به مطالعه ی اعمال و تجدید عهد احوال رعیت مشغول شد.
(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 407). ملک را خیال مطالعه ی جمال لیلی در دل آمد تا چه صورت است که موجب چندین
فتنه است . (گلستان ).
- مطالعه ی نفس ؛ فرورفتن در خود. مشاهده
درون . بررسی معرفت بوسیله خود معرفت . و رجوع به لاروس و روانشناسی از لحاظ تربیت
تالیف دکتر سیاسی شود.|| به اندیشه خواندن نامه ای را بی آواز. مرور کردن کتابتی به چشم بی آواز خواندن
. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قرائت . مطالعه ی کتاب ، خواندن کتاب . (ناظم الاطباء) : و معلوم است که مطالعه ی کتب و
گزیدن سخنها و شرح دادن ... در میان این زحمت ممکن نباشد. (ذخیره ی خوارزمشاهی ).
پدر منزوی گشت و ملک بدو بازگذاشت و به مطالعه ی کتب و مجالست اهل ادب پرداخت . (ترجمه ی
تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 337). || (اِ) [ خلیفه ] آن مطالعه را جوابی
فرمود مشتمل بر نوازش . (تجارب السلف ). مطالعه ی دیگر به امیرالمومنین نوشتم و مقدار
حاصل بنمودم خلیفه جواب مطالعه فرمود مشتمل بر استمالت . (تجارب السلف ). (اصطلاح
عرفانی ) عبارت از توفیقات حق تعالی مرعارفین راست . (اصطلاحات شاه نعمت اﷲ)
(ازفرهنگ مصطلحات عرفاتوفیقات حق بدون طلب و سوال در حق عارفان که تحمل بار سنگین
خلافت را کرده اند، درآنچه به حوادث کون باز گردد. (از تعریفات جرجانی )
کنش:
لغت نامه دهخدا
کنش . [ ک ُ ن ِ ] (اِمص ، اِ) کردار، خواه کردار نیک باشد و خواه کردار بد. (برهان ). کردار و عمل . (غیاث ) (از انجمن آرا). کردار، چنانکه گویند: «بدکنش » یعنی ، بدکردار. (فرهنگ رشیدی ). کردار. (فرهنگ جهانگیری ). کنشت . کار و عمل . (آنندراج ). فعل . (فرهنگستان ). فعل . (دانشنامه ٔ علایی ص 17. کردن . فعل و عمل و کار و کردار. (ناظم الاطباء). اسم از کردن . عمل کردن . اسم مصدر کردن . فعل . عمل . مصدر دوم کردن . کردار.کرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پهلوی و پازند، «کونیشن » . اسم مصدر، از: کن (کردن ) + ش (اسم مصدر). (از حاشیه برهان چ معین ).کنشت . کردار. عمل . (فرهنگ فارسی معین : معجز پیغمبر مکی تویی به کنش و به منش و به گوشت .) محمدبن مخلد سگزی (از تاریخ سیستان ص 214.)نشانه شد روانت سرزنش را چو بگزید از کنشها این کنش را.) - ( ویس و رامین ( هنرهای تو پیداتر ز خورشید کنشهای تو زیباتر ز امید کنشهایی کزو بینیم هموار بود بر حکم و بر فرمان دادار.(ویس و رامین (و این به حول قوت و کنش من است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 33.)غرض آن بد او را بدانسان کنش که از ما نباشد بدو سرزنش .شمسی (یوسف و زلیخا( آنچه در عالم هست به دو قسم منقسم شود بخشش و کنش ومراد او تقدیر است و فعل و هر یک بر آن دیگر مقدر است و بعد از آن در موارد تکلیف سخن گزار گشت و به سه قسم تقسیم کرد: منش و گویش و کنش . (ترجمه ٔ ملل و نحل شهرستانی چ نائینی ص 253.)ندارد به آن حسن و فعل و کنش کسی بیش از این طاقت سرزنش .میرزا طاهر وحید (از آنندراج (- بدکنش ؛ بدکار. بدکردار. بدفعل . و رجوع به همین ماده شود.- خوش کنش ؛ مقابل بدکنش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا.- نیکوکنش ؛ نیکوکردار. و رجوع به همین ماده شود- نیکی کنش ؛ نیکوکنش .|| رسم و عادت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || یکی ازاعراض . ان یفعل . (فرهنگ فارسی معین ) : یکی کنش که به تازی «ان یفعل » گویند. (دانشنامه از فرهنگ فارسی معین ). || خوی . || روش و طریقه . || ترتیب . || وضع. || گناهکاری و عصیان . (ناظم الاطباء).
از باب سایر علوم نیز نظریاتی در باب کنش به شرح زیر آمده است :
نظریه کنش حوزهای در فلسفه است که درگیر نظریه هایی در خصوص فرایندهای علی ارادی جنبشهای بدنی انسان از نوع کمابیش پیچیده است. این حوزه فکر ، علاقه عمیق فلاسفه را از زمان اخلاق نیکوماخوسی ارسطو تا بحال بخود جذب کرده است. با ظهور روانشناسی و بعداً علوم عصبی بسیاری از نظریه های کنش هم اکنون معطوف به آزمایشهای تجربی هستند.
کنش اجتماعی واحد اساسی و سلول بنیادین درمطالعات اجتماعی به حساب میآید. امتیاز انسان بر سایر موجودات در آن است که نحوه و ماهیت رفتارهای او نسبت سایر موجودات متفاوت به نظرمی آید. رفتار انسانها همواره با تفکر، اندیشه و تدبر همراه میباشد از این رو می توان گفت: عمل به معنای رفتارمعنی دار و آگاهانهاست. اماازسوی دیگر تلاش انسان برای ایجاد و برقراری ارتباط و رابطه با سایر اعضای جامعه به میل طبیعی او به اجتماعی زندگی کردن مربوط میشوند به سخن دیگر کنش به عنوان ابتداییترین عنصر مشترک زندگی اجتماعی بشری دربرگیرنده یک مجموعه رفتارهای است که انسانها برای رسیدن به اهداف معین نسبت به یکدیگر انجام میدهند.
در وهله اول باید گفت کنش به معنی رفتار است،ورفتار نیز حرکت است حرکت درزمان ،درمکان و....رفتار دارای دوجنبه است : بازتابی و غیر بازتابی ، پس در واقع کنش ، رفتار معنا دار می باشد . از نظر ماکس وبر کنش اجتماعی بدین صورت دسته بندی می گردد:
الف – کنش عقلانی که فاعل کنش به دنبال سود ومنفعت بوده وآگاه به اثر فعل خودش است .
ب- کنش غیر عقلانی فاعل آگاه به اثر فعل خود نبوده وبه دنبال فایده نمی باشد
انواع کنش عقلانی :
1-کنش عقلانی معطوف به هدف: این نوع عمل ویژگی برون ذاتی دارد هدف آن روشن وقابل رویت است وعینی و خارجی می باشد. عقلانی بودن نسبت به هدف بیشتر به تبع شناخت های فاعل کنش تعریف شده تا به تبع شناخت های ناظر کنش.
2-کنش عقلانی معطوف به ارزش :که نتیجه آن عمل یک نتیجه درون ذاتی وارزشی است
3- کنش عاطفی:کنشی که بطور بی واسطه ناشی از حال وجدانی ودرونی یا خلق فاعل . مبنای تعریف کنش هدف یا سیستمی از ارزشها نیست بلکه کنش در واقع عبارت از واکنشی عاطفی است که فاعل کنش در اوضاع واحوالی معین نشان می دهد .
4-کنش سنتی : کنشی است که از عادت ها ، عرف یا باورهایی که طبیعت ثانوی فاعل را تشکیل می دهند ناشی می شود . فاعل کنش برای عمل سنتی خویش نیازی به تصور یک هدف ،درک ارزش ،یا احساس یک عاطفه ندارد بلکه فقط به انگیزه بازتابهایی که بر اثر ممارستهای طولانی در او ریشه دوانیده اند عمل می کند.
در نهایت میتوان گفت که کنش (ACT) به معنی فعلی است که از انسان با اراده یا بدون اراده ، با نیت یا بدون نیت و به همراه عقلانیت یا بدون عقلانیت ، سر میزند.
معین
لغت نامه دهخدا
معین . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) مقررشده . (غیاث ). مخصوص و مقرر کرده شده . (آنندراج ). ثابت و برقرار و مخصوص و محقق و معلوم . (ناظم الاطباء). تعیین شده : بی نمودار طبع صافی تو صورت مکرمت معین نیست . / مسعودسعد. آنکه نه راهبری معین ونه شاهراهی پیدا. (کلیله و دمنه ). مخایل نجابت بر ناصیه او معین و دلایل شهامت بر جبین او مبین . (سندبادنامه)42. بر هریک از سایر بندگان و حواشی خدمتی معین است . (گلستان ). تا خدمتی که بر بنده معین است بجای آورد. (گلستان ).زنان را به عذر معین که هست ز طاعت بدارند گه گاه دست .) (بوستان.
مسلمین
مسلمین (م ُ ل ِ ) (ع ص ، اِ) ج ِ مسلم (در حالت نصبی و جری ). مردهای مسلمان . (ناظم الاطباء). مسلمانان . آنان که تابع دین اسلام باشند. (یادداشت مرحوم دهخدا). مسلمون : جمیع مومنین و مومنات و مسلمین و مسلمات را توفیق راه راست کرامت فرمای . (قابوسنامه چ غلامحسین یوسفی چ 2حاشیه ی ص 6 )
- از سوی دیگر آیا آغاز و انجام علم حسب تعریف فوق از زمان بعثت رسول اکرم (ص) شروع و تا حضرت ولی عصر ( ع) خواهد بود ؟ یا از آدم (ع) شروع شده است ؟ در کدام حالت اسلامی است ؟ آیا ادیان ابراهیمی دیگر از این قافله باز می مانند ؟
- آیا دانشمند غیر مسلمان میتواند به حوزه معرفت اسلامی دست یازد ؟
در پاسخ به سوالات فوق باید به مولف رجوع کرد ، اما می توان بر اساسا پیش فرض هایی که قریب به واقع باشند ، چنین گفت که حسب ادامه ی نوشتار، احتمالا منظور مولف بر نتایج تائید شده از آزمون فرضیه هایی است که طی مشاهده ی رفتار عرفی مسلمانان بدست می آید . به عنوان مثال توسل به ذات خداوند یا قسم یاد کردن در بین تمامی مسلمانان رایج است و این ها می تواند مبنایی بر داوری در مورد برخی از رفتار های انسانی قرار گرفته و حاصل نیل به نظریه ایست که به طور خاص و شاید در حالتهایی ، عموما معرف بخشی از علم رفتار شناسی اسلامی قرار گیرد.
به نظر می رسد که در این قالب بیشتر به علم مسلمانان یا علم مسلمانی می رسیم تا علم اسلامی. به علمی می رسیم که در مرحله ی تولید ، مشاهده و تجربه اش ، معطوف به نوعی خاص از مشاهدات و تجارب بوده و اصولا مابقی را نفی می کند و این خود از شمول عمومی آن می کاهد.
معرفت و علم ،جهانی ، جاری و ساری است ، نمی توانیم آن را به ملل و نحل فروکاهیم . اگر داوری ما در مورد فرضیه ای برای رفتار مسلمین یک نتیجه و برای رفتار مشرکین ، نتیجه ی دیگری دهد ، آنگاه آیا اصولا علم اسلامی تولید شده است ؟ دیده ایم که رفتار های گونه ی خاصی از موجودات ملاک تولید علم خاص آنگونه قرار گرفته است ، مثلا رفتار پدیده های فیزیکی در دنیای نانو تکنولوژی و بررسی و تجربه ی آن منجر به بخشی از علم به نام نانو فیزیک شده است که در دنیای غیر نانو قابلیت کاربرد ندارد و فرمولها و اصول خاص خودش را دارد ، اما همه ی آن اصول و نظریات در دامنه ی وسیع علم فیزیک قابلیت اثبات و استفاده دارند .
به نظر می رسد که میتوانیم که تفسیری به این شکل ارائه کنیم که ما مرادمان از علم اسلامی همان شکل پیش گفته است و مقصود مان از تولید آن ، بکارگیری علم اسلامی برای تعریف و تفسر و پیش بینی و بررسی و .... موارد مربوط به مسلمانان است و بس .
آنگاه آیا میتوانیم بگوییم که کسی که تازه مسلمان شده، یا تازه از اسلام خارج شده یا نوزاد بدنیا آمده که دین فطری دارد ، در شمول این موضوع فقرار دارند یا ندارند؟
آیا میتوانیم کل رفتار ها را در یک مجموعه نظیر رساله ی عملیه جمع کنیم اسمش را بگذاریم علم رفتار شناسی اسلامی و در نتیجه باب توسعه و انکشاف را بر آن ببندیم و متوقف بمانیم به همان ها و بس . به گمان یا یقین اینکه همه چیز را دیده ایم و در طول تاریخ هیچ نکته ای جانمانده است .
اگر پدیده ی جدیدی حادث شد و دو گروه مسلمانان ، دو گونه رفتار کردند ، چه میشود ؟ آیا اجماع مسئله را حل می کند ؟ آیا باب اجتهاد در این مورد گشوده می شود ؟ ناظر بروز فرضیات ونظریات متعددی خواهیم بود که هریک متکی به رفتار ی از گروهی مسلمانند و همه ی آنها بر اساس تعریف فوق الذکر مولف درستند . پس چه باید کرد ؟ منابع فقهمی در این میان چه نقشی پیدا میکنند؟ قرآن ، سنت ، عقل و اجماع ، اگرچه اولویت خود را دارند ، اما بروز پدیده ی خاص می تواند منجر به تولید فرضیات قابل تایید متنوع و متعدد گردد و این امر محالی نیست . آنگاه کلاف سردرگم این علم را چه کسی باز خواهد کرد؟ آیا دانشمندان بایستی خود مجتهد هم باشند ؟ ایا مجتهدین ، دانشمند خواهند بود ؟ پیش نیازی الزامی ، برای تولید علم نظیر دانش کافی دینی ، مورد نیاز خواهد بود؟